کل قصه خانواده غربی
کل قصه خانواده غربی
در غرب، خانواده به معنای آنچه ما در ذهن داریم وجود ندارد. در آنجا روابط، اقتصادی است؛ حتی بین زن و مرد!
یعنی روابط عاطفی از بین رفته و مناسبات اقتصادی جای آنرا گرفته و اصولا همهچیز بر اساس اقتصاد، ارزشگذاری میشود.
عقلانیت اقتصادی و ابزاری که آنان دم از آن میزنند، همین است.
همهچیز بر اساس روابط سودگرایانه است؛ یعنی چهقدر سود میدهی و چهقدر میگیری. کل قصه خانواده در غرب همین است!
از همین روست که افراد در غرب تمایلی به ازدواج ندارند. چرا که معتقدند باید سنجید در صورت ازدواج چه چیزی را به دست میآورند و چه چیزی را از دست میدهند.
به همین دلیل تنها به همخوابگی با هم رضایت میدهند! در این همخوابگی، بیشتر سر زن کلاه میرود. چون علاوه بر آسیبهای بدنی، غالبا سرپرستی فرزند احتمالی نیز به عهده زن گذاشته میشود و مرد به راحتی خود را کنار میکشد؛
البته در غرب سعی شده با سیستم تأمین اجتماعی، زنان را بیشتر تحت پوشش قرار دهند، اما همین موضوع حمایتی نیز به ضرر زنان تمام میشود.
به این دلیل که زنان فهمیدهاند بعد از جدایی هم میتوانند تحت پوشش بیمه قرار گیرند، از همین رو طلاق برای زن امر عجیبی تلقی نمیشود، اما آثار روانی و اجتماعی آن باقی میماند.
برای مثال طی ملاقاتی که چندی پیش با یک دختر 16 ساله آلمانی داشتم، عنوان میکرد تا کنون پدر خود را ندیده است! این موضوع حتی در بین متفکران بزرگ غربی نیز رواج دارد.